مرد اسیر

دینا کاویانی
dinak55@gmail.com

دوشنبه امتحان دارم و خیلی نگران هستم. بازهم بی حوصلگی به سراغم آمده است. باید زمین آدمهای سنت اگزوپری را برای امتحان بخوانم. هنوز یک سوم کتاب را بیشتر نخوانده ام و سعی می کنم منظور سنت اگزوپری را از لا به لای کلمات بیرون بکشم.
کمی گوشه ی پنجره را باز می کنم تا هوای خانه و حال و هوای خودم عوض شود.اواخر اردیبهشت است ولی هنوز هوای اینجا زمستانی است. مرد جوانی جلوی ساختمان قدم می زند. قیافه اش به فرانسویها نمی خورد، بیشتر شبیه ما یا عربها است. سرش را در یقه ی کاپشن فرو برده است. چند قدمی که از ایستگاه دور می شود دوباره به طرف آن باز می گردد. بی اختیار توجهم را جلب می کند و نمی دانم چرا دلم برایش می سوزد. شاید به خاطر گردن خمیده اش است که از سرما در یقه ی کاپشن فرو برده است، شاید هم چون غریبگی را از چهره اش می خوانم. منتظر اتوبوسی است که روزهای تعطیل دیرتر هم می آید.

تلفن زنگ می زند. همان جا پشت پنجره می نشینم . حواسم به حرفهایم نیست.محو مرد ایستگاه شده ام.مثل یک یویو از ایستگاه فاصله می گیرد و دوباره بر می گردد و به ماشینهایی که گه گاه از خیابان می گذرند نگاهی می اندازد. نمی فهم کی تلفن را قطع کردم. به سرم زده است ماشین را بردارم و مرد را به مقصدش برسانم. با آن عینک و ریش و لباس خیلی شبیه ما ایرانیهاست.


از جهت نگاه مرد می فهمم ماشینی وارد خیابان شده است.نگاه حسرت بار مرد ماشین را تا انتهای خیابان بدرقه می کند. امتحان فردا را فراموش کرده ام.انگار مرد را می شناسم. حسرت نگاهش را بارها دیده بودم و تنهایی اش با من آشنا است. اتوبوسی از دور پیدا می شود. برای مرد خوشحال می شوم. می خواهم سرم را از پنجره بیرون ببرم و خبر آمدن اتوبوس را به او بدهم. باد سردی به صورتم می خورد. اتوبوس با سرعت از ایستگاه دور می شود. خارج از سرویس است. مرد با خستگی خودش را روی صندلی ایستگاه می اندازد.

خانه حسابی سرد شده است. پنجره را می بندم.مرد خودش را بیشتر در کاپشن فرو می برد. نمی دانم مقصدش کجاست ولی تا آخر این خط راه زیادی نیست.

زمین آدمها را برمی دارم و سعی می کنم ترس اگزوپری را از اسارت انسان برای امتحان فردا به ذهن بسپارم.

مرد هنوز در ایستگاه به انتظار نشسته است. اگزوپری هواپیمایش را در بیابان رها می کند و در صحرا به راه می افتد.

 
یکی از محصولات بی نظیر رسالت سی دی مجموعه سی هزار ایبوک فارسی می باشد که شما را یکعمر از خرید کتاب در هر زمینه ای که تصورش را بکنید بی نیاز خواهد کرد در صورت تمایل نگاهی به لیست کتابها بیندازید

32744< 5


 

 

انتشار داستان‌هاي اين بخش از سايت سخن در ساير رسانه‌ها  بدون كسب اجازه‌ از نويسنده‌ي داستان ممنوع است، مگر به صورت لينك به  اين صفحه براي سايتهاي اينترنتي